من از بچگی زیاد مشکل داشتم شرایطه روحیه خوبی نداشتم ولی بعد از ازدواج از خونواده شوهرم زیاد لطمه خوردم همیشه حرفی زدم کارایی کردن که از من یه آدم عصبی بداخلاقو غرغرو ساختن بچه های من یکی نزدیک۶ سالشه یکیم چهارونیم هرکاری میکنم جلوی خودمو بگیرم بتونم بهتر باهاشون رفتار کنم نمیتونم کلا نمیتونم اعصابه خودمو کنترل کنم بعدا که به خودم میام ازدسته خودم عصبی میشم که چرا اینقد رفتارم با بچه ها بد بود عذاب وجدان میگیرم با خودم میگم بچه ها همیشه به مامانشون پناه میبرن ولی وقتی خوده مامان اینقد با بچه هاش بده این بچه های کوچیک به کی پناه ببرن درضمن من خودم ۲۳ سالمه ۹ ساله هم ازدواج کردم واقعا نمیدونم چیکار کنم ولی اینو میدونم مشکل از خودمه باید اول از خودم شرو کنم ولی نمیدونم چطوری چیکار کنم چیکار کنم زیاد اعصابم بهم نریزه بهتر بتونم با بچه هام رفتار کنم راستی اینم هس رفتاره خودم رو بچه هام زیاد تاثیر گذاشته بچه کوچیکم غدو بداخلاقه وقتی سرش داد میزنم اونم داد میزنه خودشو خالی میکنه ولی بچه بزرگم از ترس آروم میره یه گوشه بی سروصدا گریه میکنه واین منو عذاب میده میگم کاش اینم مثه اون یکی بچم سرم داد بزنه خودشو خالی کنه ولی اونطوری یه گوشه بی سروصدا گریه نکنه ببخشین اینهمه پرحرفی کردم بخاطره اینه که من آدمی هستم که دوس ندارم پیشه کسی گریه کنم حرف زدن دراین مواردم اشکمو درمیاره براهمین خواستم اینجا به شما بگم تا از شما کمک بخوام تااینکه روبه روی کسی گریه کنم 😔😔😔😔