ورود/ثبت نام

تقویت خداباوری در کودکان

به نام خدا 

تقویت خداباوری در کودک



وقتی ما به کودکمان یاد میدهیم در سختیها و مشکلات تکیه گاه محکمی داریم که می توان با او حرف زد و به او توکل کرد آرامش روانی زیادی را برایش به ارمغان می آوریم که سالهای سال باعث میشود در کوه مشکلات و حوادث روزگار خود را نبازد و امیدش را از دست ندهد ما او را با سرمایه و گنج بزرگی آشنا می کنیم که با هیچ مادیاتی قابل معاوضه نیست .
اما چگونه خداباوری را در فرزندمان تقویت کنیم باید توجه داشت که خشک و بی روح در مورد خدا با فرزندمان صحبت نکنیم او باید بیشتر از هر چیزی خدا باوری را در رفتار و اعمال ما ببیند پدر و مادری که نماز اول وقتشان ترک نمی شود و مادری که در مشکلات و ناملایمات توکلش به خداست و با صبرش ،مهربانی اش در کلام و عمل، توکل و ایمان قوی اش را به فرزندش یاد می دهد تاثیری عمیق بر جان و روح فرزندش میگذارد تا پدر و مادری که فقط در گفتار و به صورت کلیشه ای فرزندشان را به سمت خدا دعوت می کنند .
کودک ما لطیف و حساس است او در طفولیت تمام تکیه گاهش پدر و مادرش است و آنها را منبع قدرت و پناهگاهی امن در برابر ناملایمات و دنیای غریبه می داند ما میتوانیم در سنین قبل از دبستان یا زمانی که هنوز استدلال در فرزندمان شکل نگرفته است به صورت ملموس به فرزندمان آموزش دهیم که تکیه گاه و منبع آرامش ما که پدر و مادر و اسوه های بزرگ زندگی اش هستیم فقط خداست و با زبان قابل درک کودک در زندگی روزمره این واقعیت را برای فرزندمان ملموس کنیم برای مثال هنگام اذان احساس شعف کنیم و از سجاده و لباس و چادر زیبا و تمیز استفاده کنیم و به او بگوئیم خیلی خوشحالیم از اینکه زمان حرف زدن ما با خدایی فرارسیده که وجودمان و هر آنچه داریم از اوست و بزرگ و مهربان و قوی است.
یا در سختیها و ناراحتیها به فرزندمان بگوئیم از چیزی نگران نیستیم چون یک تکیه گاه محکم داریم خدایی هست که به ما کمک می کند و به صورت ملموس بعضی از کمکهای خدا در حوادث مشابه را برای کودکمان توضیح دهیم.
 ما می توانیم گاه با زبان قصه و یا حتی بازی حضور خدا را در زندگی عینی و همیشگی نشان دهیم که در مقابل او نباید کار بدی از ما سر بزند . و وقتی کمی بزرگتر شد به او دشمن شناسی را آموزش دهیم که با کار بد ما او یعنی شیطان خوشحال میشود . پس ما باید برای رضای خدا و پیروی نکردن از بزرگترین دشمنمان یعنی شیطان تا می توانیم بهتر و بهترشدن را تمرین کنیم.


در مقابل سوالات فرزندمان در مورد وجود خدا میتوان خیلی ساده با استدلال هایی که قابل درک برای کودک است وجود خدا را به صورت یک واقعیت عینی ثابت کنیم مثلا سعی کنیم نیازمان را به خدا مثل اکسیژن که بدون آن نمی توان زندگی کرد نشان دهیم مثل اینکه اگر کسی به آن اکسیژن نرسد یا به سختی برسد نمی تواند زندگی خوبی داشته باشد اما ما اکسیژن را نمی بینیم و بسیاری از اوقات بدون آنکه متوجه ضرورت و نیاز جدی مان به آن باشیم زندگی می کنیم.
 کلمات ثقیل و دشوار ،یا طفره رفتن از دادن جواب و یا با سهل انگاری گذشتن از کنجکاوی کودک نه تنها به موضوع کمک نمی کند بلکه یک نوع سرباز زدن از وظیفه ی خوب مادری یا پدری کردنمان است.
 خلاصه اینکه باید عاشق خدا بود و این عشق را فرزندمان در وجود و رفتار ما ببیند  . شاکر بودن ما از نعمتهای بی پایانش و بیان کردن مهربانیهای خداوند یا حرف زدن از زیبایی هایی جهان و آرامش بخش بودن روشنایی، نور در مقایسه با زشت بودن گناه ،بدیها و تاریکی ها.... منظور این نیست که بازیگر خوبی باشیم منظور این است برای تربیت صحیح و درست اول از همه خودمان باید عبد خوبی برای خدا بشویم و تنها با کلام نمیشود حق مطلب را ادا کرد.
باید با خدا زندگی کرد و این صداقت را فرزندمان در تمام وجود ما حس کند یک موضوع مهم دیگر که پیش نیازی برای تاثیرگذاری بیشتر است داشتن یک رابطه ی حسنه و فوق العاده قوی و عاطفی با فرزندمان هست طوری که فرزند ما با تمام وجودش ما را دوست داشته و به ما اعتماد زیادی داشته باشد. که در مطالب بعدی ان شاءالله به آن می پردازیم ...



نگارنده : (ف. و) پژوهشگر و کارشناس الهیات و روانشناسی